محل تبلیغات شما
خارشی که در گلویش احساس می کرد و بوی وحشتناکی که فضا را پر کرده بود از خواب بیدارش کرد
وقتی پیدا نکرد، بوی شدید و خارش گلویش او را به سرفه انداخت
سرفه هایش پیوسته بودند و وقتی برای نفس گرفتن پیدا نمی کرد
پشت سر هم و با شدت سرفه می کرد اما خارش گلویش از بین نمی رفت و نمی توانست جلوی سرفه هایش را بگیرد
هر سال همان موقع سرفه هایش شروع می شدند!
می توانست سرخ شدن صورت خودش را حس کند
هانا در تاریکی به سختی تخت او را پیدا کرد و به سمتش رفت
دست او را گرفت و با نگرانی پرسید:
نیمی. خوبی؟
به سختی جلوی سرفه هایش را گرفت و سعی کرد نفس بکشد
هر بار که کمی هوا از دهانش وارد ریه هایش می کرد مجبور می شد آب دهانش را قورت بدهد
در آن وضعیت نفس کشیدن واقعا برایش سخت بود!
پس از چند لحظه با صدای گرفته ای که خودش هم درست نمی شنید، گفت:
آ. آره.
_ یه دفعه چی شد؟
+ من. به کدو حلوایی حساسیت دارم!.
_ اوه!. فکر می کنم که. باید سعی کنی بخوابی
+ ممنون بابت نصیحت گرانبهات
_ خب چی بگم؟ الان حتما همه رو بیدار می کنی!
+ اگه بتونم یه راهی پیدا کنم که این بو رو از خودم دور کنم می خوابم.
_ مگه نمی گی به کدو حلوایی حساسیت داری؟ پس الان چرا یهو سرفه کردی؟!
+ هانا باید بری دکتر، فکر می کنم حافظت مشکل پیدا کرده
_ منظورت چیه؟!
+ من هر سال این موقع برات توضیح می دم که وقتی به کدو حلوایی حساسیت دارم بوش هم اذیتم می کنه!
_ اوه. آره، یادم رفته بود. به هر حال الان دیگه باید بخوابی
+ من فکر می کنم دیگه یکم برای خوابیدن دیره
_ الان ساعت چهار صبحه!
+ فکر می کنم بد نباشه که یه نگاهی به ساعت بندازی
هانا ساعت مچی اش را از روی میز کنار تختش برداشت و دکمه ای که کنار آن بود را فشار داد
این کار باعث شد نور کمرنگی از صفحه ی ساعت بتابد و صفحه ی آنرا نمایان کند
ساعت چهار را نشان می داد، اما عقربه هایش حرکت نمی کردند
+ هانا ساعتت خراب شده
_ چی؟
هانا ساعت را سمت خودش گرفت و به آن خیره شد
_ چطوری؟! این که تا دیشب درست بود!
+ احتمالا همون ساعت چهار خراب شده. به هر حال الان ساعت ششه
و به ساعت دیواری چوبی خوابگاه اشاره کرد
ساعت خوابگاه ها همه یک شکل بودند، دایره ای و چوبی تیره.
اما عقربه ها و عدد هایش شبرنگ بودند و در تاریکی شب می درخشیدند
ساعت پنج و چهل دقیقه را نشان می داد
یا به عبارتی بیست دقیقه به شش
اگر حالا می خوابید مجبور می شد کمتر از یک ساعت دیگر بیدار شود پس ترجیح می داد بیدار بماند
_ نیمی تو یه ساعت برای خواب وقت داری!
+ باشه، اگه تو خوابت میاد بخواب
_ نیمی. آه، بیخیال، باشه. شب به خیر
سپس بلند شد و به سمت تخت خودش رفت
نیمی نفس عمیقی کشید و این باعث شد بوی کدو حلوایی ریه هایش را پر کند
آرام سرفه کرد و زیر لب گفت:
لعنتی. مجبورم تا یه هفته تحملش کنم!
و دراز کشید و پتویش را روی صورتش کشید تا بوی کدو حلوایی را حس نکند
***
بعد از نزدیک به یک ساعت بی کار دراز کشیدن زنگ بیداری خورد و همه آماده ی رفتن به سالن غذا خوری شدند
نیمی هنوز هم بوی کدو حلوایی را احساس می کرد
معلوم بود! حتما صبحانه شان هم از کدو حلوایی پر شده بود!
کیک کدو حلوایی، آب کدو حلوایی، تکه های کدو حلوایی. آن هم با شکلات!
نیمی از شکلات متنفر بود
از کدو حلوایی هم همین طور؛ مخصوصا که به آن حساسیت هم داشت
اما هر سال هالووین معمولا با کدو حلوایی و شکلات پر می شد
طبیعی هم بود، هالووین به کدو حلوایی و جمع کردن شکلات معروف بود!
تنها خوبی اش این بود که معمولا از یک هفته قبل از هالووین کلاس ها را تعطیل می کردند
یک هفته رهایی از کلاس ها! عالی بود!
نفس عمیقی کشید و به راهش ادامه داد
به هر حال او نمی توانست خوشحال باشد
به همراه هانا دنبال میز خلوتی برای نشستن گشت
روی اولین میز خلوتی که چیزی رویش وجود داشت، نشستند
(لازم به ذکر است که قبل از اومدن دانش آموزا غذا هارو تو سینی روی میزا میچینن -.-)
نگاهی به صبحانه اش انداخت
همان طور که حدس زده بود
دوناتی که روی آن شکلات آب شده ریخته بودند
عالی بود! شکلات!
_ دقیقا همون چیزی که انتظار می رفت.
به جز دونات یک لیوان شیر، چند بیسکوییت با کارامل نارنجی (و طرح کدو حلوایی-.-) و یک کارت تبریک کوچک رنگی هم داخل سینی اش بود
هانا بلافاصله بعد از نشستن کارتش را برداشت و آنرا از نزدیک بر انداز کرد
کارت تیره ای با رگه های رنگی و طرح یک پارچه ی سفید. یا شاید یک روح
و نوشته ی نارنجی رنگ ″هالووین مبارک″
نیمی فقط سعی کرد لایه ی شکلات را از دوناتش جدا کند
برای اولین بار گشنه بود و دلش می خواست قبل از سخنرانی بلند و بالای معلم چیزی خورده باشد
***

رویش بهار قیمت اول

داستان ویسگون بخش دوم پارت سوم

داستان ویسگون پارت سوم

کدو ,حلوایی ,ساعت ,هم ,هایش ,یک ,کدو حلوایی ,می کنم ,به کدو ,فکر می ,و به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

beckyfang goinophori Richard's life شعر های من (قاسمعلی رحمانی) اورژانس کامپیوتر doctchrispoca آل موزیک | دانلود آهنگ های جدید drotmilnecan زندگی من my life verwaheanis